زندگی نامه امام جواد (ع)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 58
بازدید کل : 48006
تعداد مطالب : 41
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 1

تماس با ما

امام نهم که نامش «محمد» و کنیه‏اش «ابو جعفر» و لقب او «تقى» و «جواد» است، در ماه رمضان سال 195 ه'. ق در شهر «مدینه» دیده به جهان گشود.(1) مادر او «سبیکه» که از خاندان «ماریه قبطیه» همسر پیامبر اسلام به شمار مى‏رود(2)، از نظر فضائل اخلاقى در درجه والایى قرار داشت و برترین زنان زمان خود بود(3)، به طورى که امام رضا - علیه السلام از او به عنوان بانویى منزه و پاکدامن و با فضیلت یاد مى‏کرد(4)/روزى که پدر بزرگوار امام جواد - علیه السلام - در گذشت، او حدود هشت سال داشت و در سن بیست و پنج سالگى به شهادت رسید(5) و در قبرستان قریش در بغداد در کنار قبر جدّش، موسى بن جعفر - علیه السلام - به خاک سپرده شد/
خلفاى معاصر حضرت‏:پیشواى نهم در مجموع دوران امامت خود با دو خلیفه عباسى یعنى «مأمون» (193 - 218) و «معتصم» (218 - 227) معاصر بوده است و هر دو نفر او را به اجبار از مدینه به بغداد احضار کردند و طبق شیوه سیاسى اى که مأمون در مورد امام رضا به کار برده بود، او را در پایتخت زیر نظر قرار دادند/
مولودى پرخیر و برکت‏:در خانواده امام رضا - علیه السلام - و در محافل شیعه، از حضرت جواد - علیه السلام -، به عنوان مولودى پرخیر و برکت یاد مى‏شد. چنانکه «ابو یحیاى صنعانى» مى‏گوید: روزى در محضر امام رضا - علیه السلام -، فرزندش ابو جعفر را که خردسال بود، آوردند. امام فرمود:«این مولودى است که براى شیعیان ما، با برکت‏تر از او زاده نشده است»(6)/گویا امام، به مناسبتهاى مختلف، از فرزند ارجمند خود با این عنوان یاد مى‏کرده و این موضوع در میان شیعیان و یاران امام رضا - علیه السلام - معروف بوده است، به گواه اینکه دو تن از شیعیان بنام «ابن اسباط» و «عبّاد بن اسماعیل» مى‏گویند: در محضر امام رضا- علیه السلام - بودیم که ابو جعفر را آوردند، عرض کردیم: این همان مولود پرخیر و برکت است؟ حضرت فرمود: «آرى، این همان مولودى است که در اسلام بابرکت‏تر از او زاده نشده است»(7)/باز «ابو یحیاى صنعانى» مى‏گوید: در مکه به حضور امام رضا - علیه السلام - شرفیاب شدم، دیدم حضرت موز را پوست مى‏کند و به فرزندش ابو جعفر مى‏دهد. عرض کردم: این همان مولود پرخیر و برکت است؟ فرمود:«آرى، این مولودى است که در اسلام مانند او، و براى شیعیان ما، با برکت‏تر از او زاده نشده است»(8)/شاید در بدو نظر تصور شود که مقصود از این حدیث این است که امام جواد از همه امامان قبلى براى شیعیان، با برکت‏تر بوده است، در حالى که چنین مطلبى قابل قبول نیست، بلکه بررسى موضوع و ملاحظه شواهد و قرائن، نشان مى‏دهد که ظاهراً مقصود از این حدیث این است که تولد حضرت جواد در شرائطى صورت گرفت که خیر و برکت خاصّى براى شیعیان به ارمغان آورد، بدین معنا که عصر امام رضا - علیه السلام -عصر ویژه‏اى بوده و حضرت در تعیین جانشین خود و معرفى امام بعدى، با مشکلاتى روبرو بوده که در عصر امامان قبلى، بى سابقه بوده است، زیرا از یک سو پس از شهادت امام کاظم - علیه السلام - گروهى که به «واقضیه» معروف شدند، براساس انگیزه‏هاى مادى، امامت حضرت رضا (ع) را انکار کردند و از سوى دیگر امام رضا (ع) تا حدود چهل و هفت سالگى داراى فرزند نشده بود و چون احادیث رسیده از پیامبر حاکى بود که امامان دوازده نفرند که نه نفر آنان از نسل امام حسین خواهند بود، فقدان فرزند براى امام رضا - علیه السلام -، هم امامت خود آن حضرت، و هم تداوم امامت را زیر سؤال مى‏برد و واقفیه این موضوع را دستاویز قرار داده امامت حضرت رضا - علیه السلام - را انکار مى‏کردند/گواه این معنا، اعتراض «حسین بن قیاما واسطى» به امام هشتم در این مورد، و پاسخ آن حضرت است. «ابن قیاما» که از سران «واقفیه» بوده است(9)، طى نامه‏اى به امام رضا - علیه السلام - او را متهم به عقیمى کرد و نوشت: چگونه ممکن است امام باشى در صورتى که فرزندى ندارى؟!امام در پاسخ نوشت: از کجا مى‏دانى که م داراى فرزندى نخواهم بود، سوگند به خدا بیش از چند روز نمى‏گذرد که خداوند پسرى به من عطا مى‏کند که حق را از باطل جدا مى‏کند(10)/این شگرد تبلیغى از طرف «حسین بن قیاما» (و دیگر پیروان واقفیه) منحصر به این مورد نبوده است، بلکه این معنا به مناسبتهاى مختلف و در موارد گوناگون تکرار مى‏شده و امام رضا - علیه السلام - همواره سخنان و دلائل آنان را رد مى‏کرده است(11)، تا آنکه تولد حضرت جواد به این سم پاشیها خاتمه داد و موضع امام و شیعیان که از این نظر در تنگنا قرار گرفته بودند، تقویت گردید و اعتبار و وجهه تشیّع بالا رفت(12)/وسوسه‏هاى واقفیه و دشمنان خاندان امامت در این مورد، به حدى بود که حتى پس از ولادت حضرت جواد که واقفیه را خلع سلاح کرد، گروهى از خویشان امام رضا - علیه السلام- طبعاً بر اساس حسد ورزیها و تنگ نظریها - گستاخى را به جایى رساندند که ادعا کردند که حضرت جواد، فرزند على بن موسى نیست!!آنان در این تهمت ناجوانمردانه و دور از اسلام، براى مطرح کردن اندیشه‏هاى پنهانى خویش، جز شبهه عوام فریبانه عدم شباهت میان پدر و فرزند از نظر رنگ چهره! چیزى نیافتند و گندمگونى صورت حضرت جواد را بهانه قرار داده گفتند: در میان ما، امامى که گندمگون باشد وجود نداشته است ! امام هشتم فرمود: او فرزند من است. آنان گفتند: پیامبر اسلام (ص) با قیافه‏شناسى داورى کرده است(13)، باید بین ما و تو قیافه شناسان داورى کنند. حضرت (ناگزیر) فرمود: شما در پى آنان بفرستید ولى من این کار را نمى‏کنم، اما به آنان نگویید براى چه دعوتشان کرده‏اید///یک روز بر اساس قرار قبلى، عموها، برادران و خواهران حضرت رضا - علیه السلام - در باغى نشستند و آن حضرت، در حالى که جامه‏اى گشاده و پشمین بر تو و کلاهى بر سر و بیلى بر دوش داشت، در میان باغ به بیل زدن مشغول شد، گویى که باغبان است و ارتباطى با حاضران ندارد/آنگاه حضرت جواد - علیه السلام - را حاضر کردند و از قیافه شناسان درخواست نمودند که پدر وى را از میان آن جمع شناسایى کنند. آنان به اتفاق گفتند:پدر این کودک در این جمع حضور ندارد، اما این شخص، عموى پدرش، و این، عموى خود او، و این هم عمه اوست، اگر پدرش نیز در اینجا باشد باید آن شخص باشد که در میان باغ بیل بر دوش گذارده است، زیرا ساق پاهاى این دو، به یک گونه است! در این هنگام امام رضا - علیه السلام - به آنان پیوست. قیافه شناسان به اتفاق گفتند: پدر او، این است!در این هنگام على بن جعفر، عموى حضرت رضا از جا برخاست و بوسه برلبهاى حضرت جواد زد و عرض کرد: گواهى مى‏دهم که تو در پیشگاه خدا امام من هستى(14). بدین ترتیب بکبار دیگر توطئه و دسیسه مخالفان امامت براى خاموش ساختن نور خدا، با شکست روبرو شد و خداوند آنان را رسوا ساخت/
امامِ خردسال‏:از آنجا که حضرت جواد نخستین امامى بود که در کودکى به منصب امامت رسید، طبعاً نخستین سؤالى که در هنگام مطالعه زندگى آن حضرت به نظر مى‏رسد، این است که چگونه یک نوجوان مى‏تواند مسئولیت حساس و سنگین امامت و پیشوایى مسلمانان را بر عهده بگیرد؟ آیا ممکن است انسانى در چنین سنى به آن حد از کمال برسد که بتواند جانشین پیامبر خدا باشد؟ و آیا در امتهاى پیشین چنین چیزى سابقه داشته است؟در پاسخ این سؤالها باید توجه داشت: درست است که دوران شکوفایى عقل و جسم انسان معمولاً حد و مرز خاصى دارد که با رسیدن آن زمان، جسم و روان به حد کمال مى‏رسند، ولى چه مانعى دارد که خداوند قادر حکیم، براى مصالحى، این دوران را براى بعضى از بندگان خاص خود کوتاه ساخته، در سالهاى کمترى خلاصه کند. در جامعه بشریت از آغاز تاکنون افرادى بوده‏اند که از این قاعده عادى مستثنا بوده‏اند و در پرتو لطف و عنایت خاصى که از طرف خالق جهان به آنان شده است در سنین کودکى به مقام پیشوایى و رهبرى امتى نائل شده‏اند/براى اینکه مطلب بهتر روشن شود ذیلاً مواردى از این استثناها را یاد آورى مى‏کنیم:1 - قرآن مجید درباره حضرت یحیى ورسالت او و اینکه در دوران کودکى به نبوت برگزیده شده است، مى‏فرماید: «ما فرمان نبوت را در کودکى به او دادیم»(15)/بعضى از مفسران کلمه «حکم» را در آیه بالا به معناى هوش و درایت گرفته‏اند و بعضى گفته‏اند: مقصود از این کلمه، «نبوت»است. مؤید این نظریه روایاتى است که در کتاب «اصول کافى» نقل شده است، از آن جمله، روایتى از امام پنجم وارد شده است که حضرت طى آن با تعبیر «حکم»در آیه مزبور، به «نبوت» حضرت یحیى در خردسالى استشهاد مى‏کند و مى‏فرماید: پس از در گذشت زکریا، فرزند او یحیى کتاب و حکمت را از او به ارث برد و این همان است که خداوند در قرآن مى‏فرماید: «یا یَحْیى‏ خُذِ الْکَتابَ بِقُوّة وَ آتَیْناهُ الحُکْمَ صَبِیّاً»:«اى یحیى کتاب(آسمانى) را با نیرومندى بگیر، و ما فرمان نبوت را در کودکى به او دادیم»(16)/2 - با اینکه براى آغاز تکلم و سخن گفتن کودک معمولاً زمانى حدود دوازده ماه لازم است، ولى مى‏دانیم که حضرت عیسى - علیه السلام - در همان روزهاى نخستین تولد زبان به سخن گشود و از مادر خود (که به قدرت الهى بدون ازدواج باردار شده و نوزادى به دنیا آورده بود و به این جهت مورد تهمت و اهانت قرار گرفته بود) بشدت دفاع کرد و یاوه‏هاى معاندین را با منطق و دلیل رد کرد، در صورتى که این گونه سخن گفتن و با این محتوا، در شأن انسانهاى بزرگسال است. قرآن مجید گفتار او را چنین نقل مى‏کند:(عیسى)گفت: «بى شک من بنده خدایم، به من کتاب (آسمانى= انجیل) عطا فرموده و مرا در هر جا که باشم وجودى پربرکت قرار داده است، و مرا تا آن زمان که زنده‏ام به نماز و زکات توصیه فرموده و (نیز مرا) به نیکى در حق مادرم سفارش کرده و جبار و شقى قرار نداده است»(17)/با توجه به آنچه گفته شد به این نتیجه مى‏رسیم که قبل از امامان نیز، مردان الهى دیگرى از این موهبت و نعمت الهى برخوردار بوده‏اند و این امر اختصاص به امامان ما نداشته است/
گفتار امامان در این زمینه‏:از برسى تاریخ زدگانى امامان استفاده مى‏شود که این مسئله در زمان خود آنان مخصوصاً عصر امام جواد - علیه السلام - نیز مطرح بوده و آنان هم با همین استدلال پاسخ داده‏اند. به عنوان نمونه توجه شما را به سه روایت در این زمینه جلت مى‏کنیم:1 - على بن اسباط، یکى از یاران امام رضا و امام جواد - علیهما السلام - مى‏گوید: روزى به محضر امام جواد رسیدم، در ضمن دیدار، به سیماى حضرت خیره شدم تا قیافه او را به ذهن خود سپرده، پس از بازگشت به مصر براى ارادتمندان آن حضرت بیان کنم(18)/درست در همین لحظه امام جواد - علیه السلام - که گویى تمام افکار مرا خوانده بود، در برابر من نشست و به من توجه کرد و فرمود: اى على بن اسباط! کارى که خداوند در مسئله امامت انجام داده، مانند کارى است که در مورد نبوت انجام داده است. خداوند درباره حضرت یحیى - علیه السلام - مى‏فرماید: «ما به یحیى در کودکى فرمان نبوت دادیم»(19)/و درباره حضرت یوسف - علیه السلام -مى‏فرماید: «هنگامى که او به حد رشد رسید، به او حکم (نبوت) و علم دادیم».(20)و درباره حضرت موسى - علیه السلام - مى‏فرماید:«و چون به سن رشد و بلوغ رسید، به او حکم (نبوت) و علم دادیم»(21)/بنابر این همان گونه که ممکن است خداوند، علم و حکمت را در سن چهل سالگى به شخصى عنایت کند، ممکن است همان حکمت را در دوران کودکى نیز عطا کند(22)/2 - یکى از یاران امام رضا - علیه السلام - مى‏گوید: در خراسان در محضر امام رضا بودیم. یکى از حاضران به اما عرض کرد: سرور من، اگر (خداى نخواسته) پیش آمدى رخ دهد، به چه کسى مراجعه کنیم؟ امام فرمود: به فرزندم ابو جعفر(23). در این هنگام آن شخص سن حضرت جواد - علیه السلام - را کم شمرد، امام رضا - علیه السلام- فرمودند: خداوند عیسى بن مریم را در سنى کمتر از سن ابو جعفر، رسول و پیامبر و صاحب شریعت تازه قرار داد(24)/3 - امام رضا - علیه السلام - به یکى از یاران خود به نام «معمر بن خلاد» فرمود: «من ابو جعفر را در جاى خود نشاندم و جانشین خود قرار دادم، ما خاندانى هستیم که کوچکتران ما مو به مو از بزرگانمان ارث مى‏برند»!(25)
گرداب اعتقادى‏:اما بر رغم تمام آنچه در مورد امکان رسیدن به مناصب بزرگ الهى در سن خردسالى گفته شد، هنوز مشکل کوچکى سنّ حضرت جواد، نه تنها براى بسیارى از افراد عادى از شیعیان حل نشده بود، بلکه براى برخى از بزرگان و علماى شیعه نیز جاى بحث و گفتگو داشت. به همین جهت پس از شهادت امام رضا - علیه السلام -و آغاز امامت فرزند خردسالش، حضرت جواد، شیعیان - بویژه شیعیان عامى - با گرداب اعتقادى خطرناک و در نوع خود بى سابقه‏اى مواجه شدند و کوچکى سن آن حضرت به صورت یک مشکل بزرگ پدیدار گردید. «ابن رستم طبرى»، از دانشمندان قرن چهارم هجرى، مى‏نویسد: «زمانى که سنّ او (حضرت جواد) به شش سال و چند ماه رسید، مأمون پدرش را به قتل رساند و شیعیان در حیرت و سرگردانى فرو رفتند و در میان مردم اختلاف نظر پدید آمد و سنّ ابو جعفر را کم شمردند و شیعیان در سایر شهرها متحیر شدند»(26)/به همین جهت، شیعیان اجتماعاتى تشکیل دادند و دیدارهایى با امام جواد به عمل آوردند و به منظور آزمایش و حصول اطمینان از اینکه او داراى علم امامت است، پرسشهایى را مطرح کردند و هنگامى که پاسخهاى قاطع و روشن و قانع کننده دریافت کردند، آرامش و اطمینان یافتند. مورخان در این زمینه مى‏نویسند: چون امام رضا - علیه السلام - در سال دویست و دو رحلت نمود، سنّ ابوجعفر نزدیک به هفت سال بود، ازینرو در بغداد و سایر شهرها در بین مردم اختلاف نظر پدید آمد. «ریّان بن صلت»، «صفوان بن یحیى»، «محمد بن حکیم»، «عبدالرحمن بن حجاج» و «یونس بن عبدالرحمن»، با گروهى از بزرگان و معتمدین شیعه، در خانه «عبدالرحمن بن حجاج»، در یکى از محله‏هاى بغداد به نام «برکه زلزل»(27) گرد آمدند و در سوک امام به گریه و اندوه پرداختند... یونس به آنان گفت: دست از گریه و زارى بردارید، (باید دید) امر امامت را چه کسى عهده دار مى‏گردد؟ و تا این کودک (ابوجعفر) بزرگ شود، مسائل خود را از چه کسى باید بپرسیم؟ در این هنگام «ریّان بن صلت» برخاست و گلوى او را گرفت و فشرد، و در حالى که به سر و صورت او مى‏زد، با خشم گفت: تو نزد ما تظاهر به ایمان مى‏کنى و شکّ و شرک خود را پنهامى مى‏دارى؟! اگر امامت او از جانب خدا باشد حتى اگر طفل یک روزه باشد، مثل پیرمرد صد ساله خواهد بود، و اگر از جانب خدا نباشد حتى اگر صد ساله باشد، چون دیگران یک فرد عادى خواهد بود، شایسته است در این باره تأمّل شود. در این هنگام حاضران به توبیخ و نکوهش یونس پرداختند(28). و در آن موقع، موسم حج نزدیک شده بود. هشتاد نفر از فقها و علماى بغداد و شهرهاى دیگر رهسپار حج شدند و به قصد دیدار ابو جعفر عازم مدینه گردیدند، و چون به مدینه رسیدند، به خانه امام صادق - علیه السلام - که خالى بود، رفتند و روى زیرانداز بزرگى نشستند. در این هنگام عبداùََ بن موسى، عموى حضرت جواد، وارد شد و در صدر مجلس نشست. یک نفر بپا خاست و گفت: این پسر رسول خداست، هرکس سؤالى دارد از وى بکند. چند نفر از حاضران سؤالاتى کردند که وى پاسخهاى نادرستى داد!...(29) شیعیان متحیّر و غمگین شدند و فقها مضطرب گشتند و برخاسته قصد رفتن کردند و گفتند: اگر ابوجعفر مى‏توانست جواب مسائل ما را بدهد، عبداùََ نزد ما نمى‏آمد و جوابهاى نادرست نمى‏داد! در این هنگام درى از صدر مجلس باز شد و غلامى بنام «موفق»وارد مجلس گردید و گفت: این ابوجعفر است که مى‏آید، همه بپا خاستند و از وى استقبال کرده سلام دادند. امام وارد شد و نشست و مردم همه ساکت شدند.آنگاه سؤالات خود را با امام در میان گذاشتند و وقتى که پاسخهاى قانع کننده و کاملى شنیدند، شاد شدند و او را دعا کردند و ستودند و عرض کردند:عموى شما، عبداùََ چنین و چنان فتوا داد. حضرت فرمود: عمو! نزد خدا بزرگ است که فردا در پیشگاه او بایستى و به تو بگوید: با آنکه در میان امت، داناتر از تو وجود داشت، چرا ندانسته به بندگان من فتوا دادى؟!(30)«اسحاق بن اسماعیل» که آن سال همراه این گروه بود، مى‏گوید: من نیز در نامه‏اى ده مسئله نوشته بودم تا از آن حضرت بپرسم. در آن موقع همسرم حامله بود. با خود گفتم: اگر به پرسشهاى من پاسخ داد، از او تقاضا مى‏کنم که دعا کند خداوند بچه‏اى را که همسرم به آن آبستن است، پسر قرار دهد. وقتى که مردم سؤالات خود را مطرح کردند، من نیز نامه را در دست گرفته بپا خاستم تا مسائل را مطرح کنم. امام تا مرا دید، فرمود: اى اسحاق! اسم او را «احمد»بگذار؟ به دنبال این قضیه همسرم پسرى به دنیا آورد و نام او را «احمد»گذاشتم (31). این دیدار و بحث و گفتگو و دیدارهاى مشابه دیگرى که با امام جواد - علیه السلام - صورت گرفت (32) مایه اطمینان و اعتقاد کامل شیعیان به امامت آن حضرت گردید و ابرهاى تیره ابهام و شبه را از فضا فکر و ذهن آنان کنار زد و خورشید حقیقت را آشکار ساخت.
مناظرات امام جواد (ع) :چنانکه گفته شد، از آنجا که امام جواد نخستین امامى بود که در خردسالى به منصب امامت رسید (33)، حضرت مناظرات و بحث و گفتگوهایى داشته است که برخى از آنها بسیار پر سر و صدا و هیجان‏انگیز و جالب بوده است.علت اصلى پیدایش این مناظرات این بود که از یک طرف، امامت او به خاطر کمى سن براى بسیارى از شیعیان کاملاً ثابت نشده بود (گرچه بزرگان و دانایان شیعه بر اساس عقیده شیعه هیچ شک و تردیدى در این زمینه نداشتند) ازینرو براى اطمینان خاطر و به عنوان آزمایش، سؤالات فراوانى از آن حضرت مى‏کردند. از طرف دیگر، در آن مقطع زمانى، قدرت «معتزله» افزایش یافته بود و مکتب اعتزال به مرحله رواج و رونق گام نهاده بود و حکومت وقت در آن زمان از آنان حمایت و پشتیبانى مى‏کرد و از سلطه و نفوذ خود و دیگر امکانات مادى و معنوى حکومتى، براى استوارى و تثبیت خط فکرى آنان و ضربه زدن به گروههاى دیگر و تضعیف موقعیت و نفوذ آنان به هر شکلى بهره بردارى مى‏کرد.مى‏دانیم که خط فکرى اعتزال در اعتماد بر عقل محدود و خطاپذیرى بشرى افراط مى‏نمود: معتزلیان دستورها و مطالب دینى را به عقل خود عرضه مى‏کردند و آنچه را که عقلشان صریحاً تأیید مى‏کرد مى‏پذیرفتند و بقیه را رد و انکار مى‏کردند و چون نیل به مقام امامت امّت در سنین خردسالى با عقل ظاهر بین آنان قابل توجیه نبود، سؤالات دشوار و پیچیده‏اى را مطرح مى‏کردند تا به پندار خود، آن حضرت را در میدان رقابت علمى شکست بدهند! ولى در همه این بحثها و مناظرات علمى، حضرت جواد (در پرتو علم امامت) با پاسخهاى قاطع و روشنگر، هرگونه شک و تردید را در مورد پیشوایى خود از بین مى‏برد و امامت خود و نیز اصل امامت را تثبیت مى‏نمود. به همین دلیل بعد از او در دوران امامت حضرت هادى (که او نیز در سنین کودکى به امامت رسید) این موضوع مشکلى ایجاد نکرد، زیرا دیگر براى همه روشن شده بود که خردسالى تأثیرى در برخوردارى از این منصب خدایى ندارد. مناضره با یحیى بن اکثم (34)وقتى«مأمون» از «طوس» به «بغداد» آمد،
 

ادامه زندگی نامه امام جواد (ع) انگیزه‏هاى مأمون :این ازدواج که مأمون بر آن اصرار داشت، کاملاً جنبه سیاسى داشت و مى‏توان دریافت که وى از این کار چند هدف یاد شده در زیر را تعقیب مى‏کرد: 1 - با فرستادن دختر خود به خانه امام، آن حضرت را براى همیشه دقیقاً زیر نظر داشته باشد و از کارهاى او بیخبر نماند (دختر مأمون نیز براستى وظیفه خبر چینى و گزارشگرى مأمون را خوب انجام مى‏داد و تاریخ شاهد این حقیقت است). 2 - با این وصلت، به خیال خام خویش، امام را با دربار پر عیش و نوش خود مرتبط و آن بزرگوار را به لهو و لعب و فسق و فجور بکشاند و بدین ترتیب بر قداست امام لطمه وارد سازد و او را در انظار عمومى از مقام ارجمند عصمت و امامت ساقط و خوار و خفیف نماید! 3 - با این وصلت علویان را از اعتراض و قیام بر ضد خود باز دارد و خود را دوستدار و علاقه‏مند به آن وانمود کند (63). 4 - هدف چهارم مأمون، عوامفریبى بود؛ چنانکه گاهى مى‏گفت: من به این وصلت اقدام کردم تا ابو جعفر - علیه السلام - از دخترم صاحب فرزند شود و من پدر بزرگ کودکى باشم که از نسل پیامبر 9 و على بن ابى طالب - علیه السلام - است. اما خوشبختانه این حُقّه مأمون نیز بى نتیجه بود زیرا دختر مأمون هرگز فرزندى نیاورد!(64) و فرزندان امام جواد - علیه السلام - همگى از همسر دیگر امام بودند. اینها انگیزه‏هاى مأمون از این ازدواج بود. حال باید دید امام جواد - علیه السلام - چرا با این ازدواج موافقت کرد؟ از آنجا که بى هیچ شکى، امام اهداف و مقاصد واقعى مأمون را از این گونه کارها مى‏دانست و نیز مى‏دانست که او همان کسى است که مرتکب جنایت بزرگ قتل پدرش امام رضا - علیه السلام - شده، به نظر مى‏رسد که موافقت امام با این ازدواج عمدتاً بر اثر فشارى بوده است که مأمون از پیش بر امام وارد کرده بوده است، زیرا ازدواجى اینچنین، تنها به مصلحت مأمون بوده است نه به مصلحت امام! نیز مى‏توان تصوّر کرد که نزدیکى امام به دربار مى‏توانست مانع ترور حضرت از طرف معتصم و عامل پیشگیرى از سرکوبى سران تشیّع و یاران برجسته امام توسط عوامل خلیفه باشد، و این، به یک معنا مى‏توانست شبیه قبول وزارت هارون از طرف على بن یقطین یعنى نفوذ در دربار خلافت به نفع جبهه تشیّع باشد. «حسین مکارى»، یکى از یاران امام جواد، مى‏گوید: در بغداد خدمت امام جواد - علیه السلام - شرفیاب شدم و زندگیش را دیدم. در ذهنم خطور کرد که، «اینک که امام به این زندگى مرفّه رسیده است هرگز به وطن خود، مدینه، باز نخواهد گشت». امام لحظه‏اى سر به زیر افکند، آنگاه سر برداشت و در حالى که رنگش از اندوه زرد شده بود، فرمود: اى حسین! نان جوین و نمک خشن در حرم رسول خدا 9 نزد من از آنچه مرا در آن مى‏بینى محبوبتر است (65). به همین جهت امام در بغداد نماند و با همسرش «ام الفضل» به مدینه بازگشت و تا سال 220 همچنان در مدینه مى‏زیست.
شبکه ارتباطى وکالت :امام جواد - علیه السلام - با تمام محدودیتهاى موجود، از طریق نصب وکلا و نمایندگان، ارتباط خود را با شیعیان حفظ مى‏کرد. در سراسر قلمرو حکومت خلیفه عباسى، امام، کارگزارانى (وکلایى) را اعزام مى‏کرد و با فعالیت گسترده آنان از تجزیه نیروهاى شیعه جلوگیرى مى‏شد. کارگزاران امام در بسیارى از استانها مانند: اهواز، همدان، سیستان، بُست (66)، رى، بصره، واسط، بغداد و مراکز سنتى شیعه یعنى کوفه و قم پخش شده بودند. امام به هواداران خود اجازه مى‏داد که به دورن دستگاه حکومت نفوذ کرده مناصب حساس را در دست بگیرند، از اینرو «محمد بن اسماعیل بن بزیع» و «احمد بن حمزه قمى» مقامات والایى در دستگاه حکومت داشتند. «نوح بن درّاج» نیز چندى «قاضى بغداد»، و پس از آن قاضى «کوفه» بود. بعضى دیگر از شیعیان مانند «حسین بن عبداùََ نیشابورى» حاکم «بُست» و «سیستان» شد و «حکم بن علیا اسدى» به حکومت «بحرین» رسید. هر دو نفر به امام جواد - علیه السلام - خمس مى‏پرداختند که حاکى از بستگى پنهانى آنان به امام نهم بود (67). چنانکه در بحث خرد سالى امام جواد - علیه السلام - نوشتیم، «على بن اسباط» در دیدار با آن حضرت، با دقت به قیافه امام نگریست تا آن را به ذهن خود سپرده در بازگشت به مصر، براى پیروان امام در آن منطقه بیان کند و این، نشان مى‏دهد که امام در آنجا نیز پیروان و ارادتمندانى داشته است. مى‏گویند: گسترش نفوذ تشیع در آن زمان، در مصر، بر اثر هجرت بسیارى از محدثان کوفه همچون «محمد بن محمد بن اشعث»، «احمد بن سهل»، «حسین بن على مصرى» و «اسماعیل بن موسى الکاظم» به مصر، و فعالیت آنان در آن سرزمین بوده است (68)/مرحوم «کلینى» نقل مى‏کند که حضرت جواد، بنا به درخواست یکى از شیعیان بُست و سیستان، طى نامه‏اى به والى این منطقه سفارش کرد که در اخذ مالیات، بر او سخت نگیرد. والى که از پیروان امام بود، نه تنها بدهى او بابت خراج را نگرفت، بلکه اعلام کرد تا آن زمان که بر سرکار است او را از پرداخت خراج معاف خواهد کرد. علاوه بر این دستور داد براى او مستمرّى نیز تعیین کردند! (69).
مکتب علمى امام جواد علیه السلام :مى‏دانیم که یکى از ابعاد بزرگ زندگى ائمه ما، بعد فرهنگى آن است. این پیشوایان بزرگ هر کدام در عصر خود فعالیت فرهنگى داشته در مکتب خویش شاگردانى تربیت مى‏کردند و علوم و دانشهاى خود را توسط آنان در جامعه منتشر مى‏کردند، اما شرائط اجتماعى و سیاسى زمان آنان یکسان نبوده است، مثلاً در زمان امام باقر - علیه السلام - و امام صادق - علیه السلام - (به شرحى که در سیره آنان نوشتیم) شرائط اجتماعى مساعد بود و به همین جهت دیدیم که تعداد شاگردان و راویان حضرت صادق - علیه السلام - بالغ بر چهار هزار نفر مى‏شد، ولى از دوره امام جواد تا امام عسکرى - علیهما السلام - به دلیل فشارهاى سیاسى و کنترل شدید فعالیت آنان از طرف دربار خلافت، شعاع فعالیت آنان بسیار محدود بود و از این نظر تعداد راویان و پرورش یافتگان مکتب آنان نسبت به زمان حضرت صادق - علیه السلام - کاهش بسیار چشمگیرى را نشان مى‏دهد. بنابر این اگر مى‏خوانیم که تعداد راویان و پرورش یافتگان مکتب آنان نسبت به زمان حضرت صادق - علیه السلام - کاهش بسیار چشمگیرى را نشان مى‏دهد. بنابر این اگر مى‏خوانیم که تعداد راویان و اصحاب حضرت جواد - علیه السلام - قریب صد و ده نفر بوده‏اند (70) و جمعاً 250 حدیث از آن حضرت نقل شده (71)، نباید تعجب کنیم، زیرا از یک سو، آن حضرت شدیداً تحت مراقبت و کنترل سیاسى بود و از طرف دیگر، زود به شهادت رسید و به اتفاق دانشمندان بیش از بیست و پنج سال عمر نکرد! در عین حال، باید توجه داشت که در میان همین تعداد محدود اصحاب و راویان آن حضرت، چهره‏هاى درخشان و شخصیتهاى برجسته‏اى مانند: على بن مهزیار، احمدبن محمدبن ابى نصر بزنطى، زکریا بن آدم، محمد بن اسماعیل بن بزیع، حسین بن سعید اهوازى، احمد بن محمد بن خالد برقى بودند که هر کدام در صحنه علمى و فقهى وزنه خاصى به شمار مى‏رفتند، و برخى داراى تألیفات متعدد بودند. از طرف دیگر، راویان احادیث امام جواد - علیه السلام - تنها در محدثان شیعه خلاصه نمى‏شوند، بلکه محدثان و دانشمندان اهل تسنن نیز معارف و حقایقى از اسلام را از آن حضرت نقل کرده‏اند. به عنوان نمونه «خطیب بغدادى» احادیثى با سند خود از آن حضرت نقل کرده است (72). همچنین حافظ «عبدالعزیز بن اخضر جنابذى» در کتاب «معالم العترة الطاهرة» (73) و مؤلفانى نیز مانند: ابوبکر احمد بن ثابت، ابو اسحاق ثعلبى، و محمد بن مندة بن مهربذ در کتب تاریخ و تفسیر خویش روایاتى از آن حضرت نقل کرده‏اند (74).
شهادت امام‏جواد ::::مأمون در سال 218 هجرى درگذشت و پس از او برادرش «معتصم» جاى او را گرفت. او در سال 220 هجرى امام را از مدینه به بغداد آورد تا از نزدیک مراقب او باشد و چنانکه قبلاً ذکر شد، در مجلسى که براى تعیین محل قطع دست دزد تشکیل داده بود، امام را نیز شرکت داد و قاضى بغداد (ابن ابى دُؤاد) و دیگران شرمنده شدند و چند روز بعد از آن «ابن ابى دؤاد» از حسد و کینه توزى نزد معتصم رفت و گفت: از باب خیر خواهى، به شما تذکر مى‏دهم که جریان چند روز قبل به صلاح حکومت شما نبود، زیرا در حضور همه دانشمندان و مقامات عالى مملکتى فتواى ابو جعفر (امام جواد)، یعنى فتواى کسى را که نیمى از مسلمانان او را خلیفه و شما را غاصب حق او مى‏دانند، بر فتواى دیگران ترجیح دادى و این خبر میان مردم منتشر و خود دلیل قاطعى بر حقانیت او نزد شیعیانش شد. معتصم که مایه ابراز هر نوع دشمنى با امام را در نهاد خود داشت، از سخنان «ابن ابى دؤاد» بیشتر تحریک شد و در صدد قتل امام برآمد و سرانجام منظور پلید خود را عملى ساخت و امام را توسط منشى یکى از وزرایش مسموم و شهید نمود (75). امام هنگام شهادت بیش از بیست و پنج سال و چند ماه نداشت (76).
پی نویسهای قسمت اول ::::::::::
کلینى، اصول کافى، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ه'. ق، ج‏1، ص‏492، شیخ مفید، الاًّرشاد، قم، مکتبة بصیرتى، ص‏.316 برخى تولد او را در نیمه رجب همان سال نوشته‏اند (طبرسى، اعلام الورى، الطبعةالثالثة، دار الکتب الاًّسلامیة، ص‏344)/*****2- کلینى، همان کتاب، ص‏315 و 492 - ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، قم، المطبعةالعلمیة، ج‏4، ص‏379/*****3- مسعودى، اثبات الوصیة، نجف، منشورات المطبعةالحیدریة، 1374 ه'.ق، ص‏209/*****4- قدّست امّ ولدته خلقت طاهرةمطهرة(مجلسى، بحار الأنوار، تهران، المکتبةالاًّسلامیة، 1395 ه'.ق، ج‏50، ص‏15)/ *****5- کلینى، همان کتاب، ص‏492 - شیخ مفید، همان کتاب، ص‏316 - طبرسى، همان کتاب، ص‏344/*****6- شیخ مفید، الاًّرشاد، قم مکتبة بصیرتى، ص 319 - طبرسى، اعلام الورى، الطبعة الثالثة، المکتبةالاًّسلامیة، ص‏347 - فتّال نیشابورى، روضة الواعظین، الطبعة الأولى، بیروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، 1406 ه'.ق، ص 261 - کلینى، اصول کافى، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ه'.ق، ج‏1، ص‏321 - على بن عیسى الاًّربلى، کشف الغمّة، تبریز، مکتبة بنى هاشمى، 1381 ه'.ق، ج‏3، ص‏143/*****7- مجلسى، بحار الانوار، الطبعة الثانیة، تهران، المکتبة الاًّسلامیة، 1395 ه'.ق، ج‏50، ص 20/*****8- کلینى، فروع کافى، الطبعة الثانیة، تهران دارالکتب الاًّسلامیة، 1362 ه'.ش، ج‏6، ص‏361 - قزوینى، سید کاظم، الاًّمام الجواد من المهد اًّلى اللحد، الطبعة الأولى، بیروت،مؤسسة البلاغ، 1408 ه'.ق، ص‏337/*****9- شیخ مفید، الاًّرشاد، قم، مکتبة بصیرتى، ص‏318 - على بن عیسى الأربلى، کشف الغمّة، تبریز، مکتبة بنى هاشمى، 1381 ه'.ق، ج‏3، ص‏142 - تسترى، محمد تقى قاموس الرجال، تهران مرکز نشر الکتاب، ج‏3، ص 37/*****10- کلینى، اصول کافى، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ه'.ق، ج‏1،ص‏320 - طبرسى، اعلام الورى، الطبعة الثالثة، المکتبة الاًّسلامیة، ص‏346 - على بن عیسى الاًّربلى، همان کتاب، ص 142 - شیخ مفید، همان کتاب، ص 318/*****11- على بن عیسى الاًّربلى، همان کتاب، ص 142 - تسترى، همان کتاب، ص 316 - کلینى، همان کتاب، ص‏321 - طوسى، اختیار معرفة الرجال (معروف به رجال کشّى)، تصحیح و تعلیق: حسن المصطفوى، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348ه'.ق، ص 553، حدیث شماره 1045/*****12- قزوینى، سید کاظم، الاًّمام الجواد من المهد اًّلى اللحد، الطبعة الأولى، بیروت، مؤسسة البلاغ، 1408 ه'.ق، ص‏337/*****13- معتبر شناخته شدن قیافه‏شناسى از طرف پیامبر اسلام (ص) ادعائى بود که صرفاً از طرف آنان مطرح شد و هرگز به معناى تأیید آن از طرف امام رضا - علیه السلام - نبود، و اگر حضرت به این پیشنهاد تن در داد، یا از روى ناگزیرى به این دلیل که مى‏دانست این کار در نهایت، به روشن شدن واقعیت، و اثبات پوچى ادعاى آنان تمام مى‏شود/قیافه شناسان کسانى بودند که از روى شباهت اندام، نسب اشخاص را تعیین مى‏کردند. قیافه‏شناسى نزد اعراب جایگاه مهمى داشت. علماى امامیه تعلیم و تعلّم و گرفتن مزد در قبال انجام دادن این عمل را حرام مى‏دانند. برخى از علماى امامیه این عمل را مطلقاً حرام شمرده‏اند و برخى در صورتى آن را حرام مى‏دانند که موجب فعل حرام یا منجر به اظهار نظر قظعى گردد. هر کس که از فقه اسلامى آگاهى داشته باشد، عدم جواز این عمل و استفاده از آن را مسلّم مى‏داند، چه رسد به این که به استناد آن، مسائل مربوط به ارث و نکاح و امثال اینها حل گردد! (ر.ک به مقّرم، سید عبدالرزاق، نکاهى گذرا بر زندگانى امام جواد - علیه السلام -، ترجمه دکتر پرویز لولاور، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1370ه'.ش، ص‏35)/ *****14- کلینى، اصول کافى، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ه'.ق، ج‏1، ص‏322 - مقرّم، سید عبدالرزّاق، نگاهى گذرا بر زندگانى امام جواد - علیه السلام -، ترجمه دکتر پرویز لولاور، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس دضوى، 1370 ه'.ش. ص‏.36 به همین جهت بود که امام رضا - علیه السلام - خود را به رسول خدا، و فرزندش جواد را به ابراهیم فرزند پیامبر تشبیه مى‏کرد، زیرا پس از تولد ابراهیم از ماریه قبطیه برخى از همسران رسول خدا از روى حسد، چنین تهمتى به وى زدند و گفتند: این نوزاد از «جریح» خادم رسول اکرم است!! ولى پس از تحقیق و کاوش روشن شد که اصولاً «جریح» فاقد عضو تناسلى است! و به این ترتیب خداوند دروغ آنان را آشکار ساخت و ماریه را از این تهمت تبرئه کرد (ابن شهر آشوب، مناقب آل أبى طالب، قم المطبعة العلمیة، ج‏4، ص 387 - الطبرى، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الاًّمامة، الطبعة الثالثة، قم منشورات الرضى، 1363 ه'.ق، ص 201 - 204)/ *****15- وَ آتَیناهُ الحُکْمَ صَبِیّاً (مریم: 12)/ *****16- اصول کافى، تهران، مکتبة الصّدوق، 1381 ه'.ق، ج‏1، ص 382 (باب حالات الأئمة فى السّنّ)/ *****17- قالَ اِنّى عَبْدُùََِ آتنِىَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِى مُبرکاً أیْنَما کُنْتُ و اَوْصنِى بالصّلوة وَ الزّکاةِ مادُمْتُ حَیّاً وَ بَرّاً بِوالِدَتِى وَ لَمْ یَجْعَلْنِى جَبّاراً شَقِیّاً (مریم: 30 - 32)/از بعضى از روایات استفاده مى‏شود که حضرت عیسى - علیه السلام - در آن زمان که سخن گفت، «نبى» بوده و هنوز منصب «رسالت» نداشته است و در سن هفت سالگى به مقام رسالت نائل گردیده است. بنابر این هیچ استبعادى ندارد که ائمه - علیهم السلام - هم در سنّى همانند سنّ حضرت عیسى‏ به منصب امامت برسند (کلینى، اصول کافى تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ه'.ق، ج‏1، ص 382)/ *****18- از سخن بن اسباط استفاده مى‏شود که آن حضرت در آن زمان پیروانى هم در مصر داشته است و آنان علاقه‏مند بوده‏اند با خصوصیات جسمى حضرت آشنا شوند/*****19- وَ آتَیْناهُ الحُکْمَ صبِیّاً (سوره مریم:12) *****20- وَ لَما بَلَغَ أَشدّهُ حُکْماً وَ عِلْماً (سوره یوسف:22)/ *****21- وَ لَما بَلَغَ أَشُدّهُ وَاسْتَوى‏ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً (سوره قصص:14)/ *****22- کلینى، اصول کافى، تهران، مکتبةالصدوق، 1381 ه'.ق، ج‏1، ص 384 (باب حالات الأئمْ فى السّنّ) و ص 494 و نیز ر. ک به: قزوینى، سید کاظم، الاًّمام الجواد من المهد اًّلى اللحد، الطبعة الأولى، بیروت، مؤسسةالبلاغ، 1408 ه'.ق، ص 232 - مسعودى، اثبات الوصیة، الطبعة الرابعة، نجف، منشورات المطبعة الحیدریة، 1374 ه'.ق، ص 211/*****23- ابو جعفر کنیه امام جواد - علیه السلام - است، ایشان را براى تمایز از امام باقر - علیه السلام - ابو جعفر ثانى مى‏نامند/*****24- کلینى، همان کتاب، ج‏1، ص 322 و 384 - شیخ مفید، الاًّرشاد، قم، مکتبة بصیرتى، ص 319 - فتّال نیشابورى، روضة الواعظین، الطبعة الأولى، بیروت، مؤسسة الأعلمى، 1406 ه'.ق، ص 261 - على بن عیسى الاًّربلى، کشف الغمّة، تبریز، مکتبة بنى هاشمى، 1381 ه'.ق، ج‏3، ص 141 - طبرسى، اًّعلام الورى‏، الطعبةالثالثة، المکتبةالاًّسلامیة، ص 346/*****25- شیخ مفید، همان کتاب، ص 318 - طبرسى، همان کتاب، ص 346 - على بن عیسى الاًّربلى، همان کتاب، ص 141 - مجلسى، بحار الأنوار، تهران، المکتبةالاًّسلامیة، 1395 ه'.ق، ج‏50، ص 21 - همان کتاب ص 320/*****26- دلائل الاًّمامة، الطبعبةالثالثة، قم، منشورات الرضى، 1363 ه'.ش، ص .204 *****27- در برخى از منابع «برکه زلول» آمده است، ولى گویا «زلزل» صحیح است، زیرا برخى مى‏نویسند: این برکه را «زلزل» غلام «عیسى بن جعفر بن منصور» حفر و آن را براى مسلمانان وقف نمود و از این جهت به وى منسوب گردید (مقرّم، سید عبدالرزاق، نگاهى گذرا بر زندگانى امام جواد - علیه السلام -، ترجمه دکتر پرویز لولاور، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس، 1370 ه'.ش، ص 109، پاورقى). یاقوت حموى مى‏نویسد: ابراهیم موصلى نوازنده، «برصوما» و «زلزل» را از اطراف کوفه به بغداد آورد و به آن دو، موسیقى و آواز عربى آموخت و آنان از این طریق به دربار راه یافتند و مورد توجه خلفا واقع شدند. نام اصلى زلزل، منصور، و خواهر او همسر ابراهیم موصلى بوده است (معجم البلدان، بیروت، دار اًّحیأ التراث العربى، 1399 ه'.ق، ج 1، ص 402). *****28- یونس و همچنین صفوان بن یحیى از اصحاب اجماع اند یعنى دانشمندان امامیه بر درستى و صحت روایات و احادیث آنان اتفاق نظر دارند. یونس از نظر جلالت قدر و عظمت معنوى در رتبه بسیار والایى قرار داشته و از طرف پیشوایان ما، مورد تمجید فراوان واقع شده است و دانشمنداان علم رجال، در ستایش او داد سخن داده‏اند . با این اوصاف ، وقتى شخصیت بزرگ و استوارى مانند او چنین اظهاراتى بکند، وضع توده مردم و عوام شیعیان روشن است! از این نظر بعضى از دانشمندان معاصر نتوانسته باور کند که وى چنین بگوید، ازینرو گفتار او را بدین گونه توجیه کرده که مقصود او از جمله «گریه را کنار بگذار» امتحان و آزمایش حاضران در مجلس بوده تا آنان که در مقابل حق معرفتى استوار دارند شناخته شوند تا شاید او بتواند در ارشاد و راهنمایى کسى که از امام منحرف شده است، تلاشى کرده باشد! (نگاهى گذرا بر زندگانى امام جواد - علیه السلام - ص 110، پاورقى) *****29- در اینجا مورخان سؤالها و جوابها را نوشته‏اند، ولى ما به منظور رعایت اختصار از نقل آنها صرف نظر کردیم. *****30- مجلسى، بحار الأنوار، الطبعةالثانیة، تهران، المکتبةالاًّسلامیة، 1395 ه'.ق، ج 50، ص 98 - 100 (به نقل از عیون المعجزات) - محمد بن جریر الطّبرى، ابن رستم، دلائل الاًّمامة، الطبعةالثالثة، قم منشورات الرّضى،، 1363 ه'.ش، ص 204 - 206 - مسعودى، اثبات الوصیة، الطبعةالرابعة، نجف، المطبعةالحیدریة، 1374 ه'.ق، ص 213 - 215 (با اندکى اختلاف در عبارات) قرشى،، سید على اکبر، خاندان وحى، چاپ اول، دار الکتب الاًّسلامیة، 1368 ه'.ش، ص 642 - 644 - مرتضى العاملى،، جعفر، نگاهى به زندگانى سیاسى امام جواد - علیه السلام - ترجمه سید محمد حسینى، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین، 1365 ه'.ش، ص 27 - .29 *****31- مسعودى، همان کتاب، ص .215 *****32- مجلسى، همان کتاب، ص 90 - مسعودى همان کتاب، ص 210 شیخ مفید، الاًّختصاص، تصحیح و تعلیق: على اکبر الغفّارى،، منشورات جماعةالمدرسین فى الحوزةالعلمیة- قم المقدّسة، ص .102 *****33- پس از آن حضرت، فرزندش على هادى - علیه السلام - نیز در همین سنین و بلکه کمتر از آن به امامت رسید و بعد از او امام مهدى - علیه السلام - نیز، در حالى که بیش از پنج سال نداشت، به این منصب نائل گردید. *****34- یحیى یکى از دانشمندان نامدار زمان مأمون، خلیفه عباسى، بود که شهرت علمى او در رشته‏هاى گوناگون علوم آن زمان زبانزد خاص و عام بود. او در علم فقه تبحر فوق العاده‏اى داشت و با آنکه مأمون خود از نظر علمى وزنه بزرگى بود، ولى چنان شیفته مقام علمى یحیى بود که اداره امور مملکت را به عهده او گذاشت و با حفظ سمت، مقام قضأ را نیز به وى واگذار کرد. یحیى علاوه بر اینها دیوان محاسبات و رسیدگى به فقرا را نیز عهده دار بود. خلاصه آنکه تمام کارهاى کشور اسلامى پهناور آن روز زیر نظر او بود و چنان در دربار مأمون تقرب یافته بود که گویى نزدیکتر از او به مأمون کسى نبود. اما متأسفانه یحیى، با آن مقام بزرگ علمى، از شخصیت معنوى برخوردار نبود. او علم را براى رسیدن به مقام و شهرت و به منظور فخر فروشى و برترى جویى فرا گرفته بود. هر دانشمندى به دیدار او مى‏رفت، آنقدر از علوم گوناگون از وى سؤال مى‏کرد تا طرف به عجز خود در مقابل وى اقرار کند! *****35- در مورد ازدواج امام جواد، در صفحات آینده توضیح خواهیم داد. *****36- یکى از اعمالى که براى اشخاصِ در حال احرام، در جریان اعمال حج یا عمره حرام است شکار کردن است. در میان احکام فقهى، احکام حج، پیچیدگى خاصى دارد، از اینرو افرادى مثل یحیى بن أکثم، از میان مسائل مختلف، احکام حج را مطرح مى‏کردند تا به پندار خود، امام را در بن بست علمى قرار دهند! *****37- مجلسى، بحار الأنوار، الطبعةالثانیة، تهران، المکتبةالاًّسلامیة، 1395 ه'.ق، ج 50، ص 75 - 76 - قزوینى، سید کاظم، الاًّمام الجواد من المهد اًّلى اللحد، الطبعةالأولى، بیروت، مؤسسةالبلاغ، 1408 ه'.ق، ص 168 - .172 راوى این قضیّه «ریّان بن شبیب» - دایى معتصم - است که از یاران امام رضا - علیه السلام - و امام جواد و از محدثان مورد وثوق بوده است (قزوینى، همان کتاب، ص 168 - شیخ مفید، الاًّرشاد، قم، مکتبة بصیرتى، ص 319 - 321 - طبرسى، الاًّحتجاج، نجف، المطبعةالمرتضویة، 1350، ص 245 - مسعودى، اثبات الوصیة، نجف، منشورات المطبعةالحیدریة، 1374 ه'.ق، ص 216 - شیخ مفید، الاًّختصاص، تصحیح و تعلیق: على اکبر الغفّارى،، منشورات جماعة المدرّسین فى الحوزةالعلمیة- قم المقدسة، ص 99). *****38- مجلسى، همان کتاب، ص 77 - قزوینى، همان کتاب، ص 174 - شیخ مفید، الاًّرشاد، ص 322 - طبرسى، همان کتاب، ص 246 - مسعودى، همان کتاب، ص 217 - شیخ مفید، الاختصاص، ص .100 *****39- ظِهار عبارت از این است که مردى به زن خود بگوید: پشت تو براى من یا نسبت به من، مانند پشت مادرم یا خواهرم، یا دخترم هست، و در این صورت باید کفاره ظِهار بدهد تا همرش مجدداً بر او حلال گردد. ظِهار پیش از اسلام در عهد جاهلیت نوعى طلاق حساب مى‏شد و موجب حرمت ابدى مى‏گشت، ولى حکم آن در اسلام تغییر یافت و فقط موجب حرمت و کفاره (به شرحى که گفته شد) گردید. *****40- مجلسى، همان کتاب، ص 78 - قزوینى، همان کتاب، ص 175 - شیخ مفید، الارشاد، ص 322 - طبرسى، همان کتاب، ص .247 *****41- زُرقان (بروزن عثمان) لقب ابو جعفر بوده که مردى محدث بوده است و فرزندش بنام «عمرو» استاد اصمعى محسوب مى‏شده است (مجلسى، همان کتاب، ج 50، ص 5، پاورقى). *****42- ابن ابى دُؤاد (بر وزن غُراب) در زمان خلافت مأمون، معتصم، واثق و متوکل عباسى، قاضى بغداد بوده است (مجلسى، همان کتاب، ص 5، پاورقى) *****43- سوره مائده: آیه .5 *****44- سوره مائده: آیه .5 *****45- سوره جن: آیه 18/*****46- مسجد (بکسر جیم: بر وزن مجلس، یا بفتح جیم: بر وزن مشعل، جمع آن مساجد) به معناى محل سجده است، و همان طور که مسجدها و خانه خدا و مکانى که پیشانى روى آن قرار مى‏گیرد، محل سجده هستند، خود پیشانى و شش عضو دیگر نیز که با آنها سجده مى‏کنیم محل سجده محسوب مى‏شوند و به همین اعتبار در این روایت «المساجد» به معناى هفت عضوى که با آنها سجده مى‏شود، تفسیر شده است. نیز در دو روایت دیگر از امام صادق - علیه السلام - در کتاب کافى و همچنین یک روایت در تفسیر على بن ابراهیم قمى «المساجد» به همین هفت عضو تفسیر شده است. شیخ صدوق نیز در کتاب «فقیه»، «المساجد» را به هفت عضو سجده تفسیر نموده است. همین معنا را از «سعید بن جُبیر» و «زجّاج» و «فرّأ» نیز نقل کرده‏اند. ضمناً باید توجه داشت که اگر تفسیر «المساجد» به هفت عضو یاد شده، جاى خدشه داشت، حتماً فقهائى که در مجلس معتصم حاضر و در صدد خرده‏گیرى بر کلام امام بودند، اشکال مى‏کردند. بنابراین چون هیچ گونه اعتراضى از طرف فقهاى حاضر در مجلس ابراز نشد، معلوم مى‏شود به نظر آنان نیز «المساجد» به معناى هفت عضو سجده بوده و یا لااقل یکى از معانى آن محسوب مى‏شده است. (پیشواى نهم حضرت امام محمد تقى - علیه السلام -، مؤسسه در راه حق، ص 26 - 29، به نقل از: تفسیر صافى، ج 2، ص 752 - تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 440 - تفسیر مجمع البیان، ج 10، ص 372). *****47- پیشواى نهم...، همان صفحات - طبرسى، مجمع البیان، شرکةالمعارف الاسلامیة، 1379 ه'.ق، ج 10، ص 372 - عیّاشى، کتاب التفسیر، تصحیح و تعلیق: حاج سید هاشم رسولى محلاتى، قم، مطبعةعلمیة، ج 1، ص 320 - سید هاشم حسینى بحرانى،، البرهان فى لا تفسیر القرآن، قم، مطبوعاتى اًّسماعیلیان، ج 1، ص 471 - بیروت، دار اًّحیأ التراث العربى،، ج 18، ص 490 (ابواب حدّ السّرقة، باب 4)/ *****48- در مورد این ازدواج در صفحات آینده بحث خواهیم کرد. *****49- علامه امینى در کتاب الغدیر (ج 5، ص 321) مى‏نویسد: این حدیث دروغ و از احادیث مجعول محمد بن بابشاذ است. *****50- «وَلَقَدخَلَقنَا الانْسَانَ وَ نَعْلَمُ مَ تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ اًِّلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الوَرِید (سورهّ‏ً ق: 16). *****51- علا

نظرات شما عزیزان:

:: موضوعات مرتبط: زندگی نامه چهارده معصوم ، ،

ن : بچه های مسجد
ت : یک شنبه 13 فروردين 1391